من و فقط خودم

گاه نوشت های یه ذهن درگیر...

من و فقط خودم

گاه نوشت های یه ذهن درگیر...

من و فقط خودم

این جا جهان آرام است...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

اطلاع ثانوی...

پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ۱۲:۰۱ ب.ظ

فکر نمی‌کنم کسی هنوز این‌جا رو بخونه یا حتی RSS فعال داشته باشه واسه این‌جا.

 

اگه دارین -> ادامه مطلب

 

 

به هر حال آیا مهمه که چیزی که نوشتیمو کسی بخونه؟‌ بستگی به این داره که هدف نوشتنه یا خونده شدن. در لحظه واسه من هدف نوشتنه و خونده شدن صرفا موضوعیه که مشکلی باهاش ندارم و دلیل اینه که این پست پابلیکه. آیا حرف مهمی دارم؟ نه! فقط دلم واسه اینجا تنگ شده بود و دوست داشتم مقایسه کنم که طرز نوشتنم تو این چند سال چه قدر عوض شده. سوال مهم‌تر اینه که آیا هیچ‌وقت حرف مهمی داشتم که اینجا بزنم؟ میشه راجع بهش بحث کرد! بعضی حرفام به نظرم مهم بود اون موقع. گاهی می‌نوشتم فقط به امید این که شاید کسایی که باعث شده بودن درگیر موضوع خاصی بشم بخوننش و بفهمن ولی در کل می‌شه گفت هر  از گاهی  حرف‌های نیمه‌مفیدی می‌زدم. آیا الان به نظرم اون حرفا مهم بودن؟ به طرز سورپرایزکننده‌ای آره! اون حرفا و پستا باعث می‌شد فکرام منسجم شن و شخصیتم ثابت‌تر شه. خیلی آدمایی که منو می‌شناسن از رو اون حرفا باهام آشنا شدن و جزو کارای معدودیه که اگه برمی‌گشتم به ۱۶-۱۷ سالگی دوباره می‌کردم.

 

در کلا این وبلاگ experiment جالبی بود که حداقل یه سال از زندگیم رو به صورت منظم باهاش کار می‌کردم و به نظرم تجربه‌ی خوبی بود.

 

!Transition 

 

آدم هیچ وقت نمی‌دونه که قراره چه اتفاقی در آینده بیفته. این جمله خیلی بستگی به فاصله‌ی آینده از الان داره. من می‌تونم با اطمینان نسبتا زیادی راجع به فردا حرف بزنم. من فردا دوباره میام دفتر. فردا دوباره دارم کد می‌زنم. فردا باید یه پیپر بخونم. فردا ناهار ساندویچ می‌خوریم و خیلی چیزای دیگه. ممکنه فردا صبح بیدار شم و سرما خورده باشم و دفتر نیام. کد نزنم. پیپر نخونم و ناهار نخورم ولی احتمال همه‌ی اینا کمه و عوض شدنشونم تاثیر بزرگی تو مسیر زندگیم نمیذاره. با این حال هر قدر راجع به آینده‌ی دورتری حرف می‌زنم ‌Uncertainty بیشتره. ۱ سال دیگه؟ شاید اینجا باشم. شاید رفته باشم یه شهر دیگه. شاید یه کشور دیگه. ۵ سال دیگه؟ کار پیدا کردم؟ زندگیم عوض شده؟ ۲۰ سال دیگه؟ واقعا حتی تصورشم نمی‌تونم بکنم که آیا حتی زنده‌ام یا نه؟ ولی چیزی که مهمه اینه که زندگی داره می‌گذره! خیلی سریع‌تر از چیی که منٍ ۱۶ ساله حتی می‌تونست تصورشو بکنه و به هر حال به زودی می‌فهمیم که آینده چطور میشه.

 

!Transition 

 

حس می کنم واسه این‌جا و این طوری نوشتن خیلی پیر شدم. همیشه انگلیسی نوشتن بهم حس بهتری می‌داد ولی یه اصرار (الان غیرقابل‌درک)ی داشتم که فارسی بنویسم شاید چون دوست داشتم بقیه نوشته‌هامو بخونن.

 

!Transition 

 

من هیچ وقت آدم پرحرفی نبودم ولی به صورت اتفاقی یا ناخودآگاه معمولا دوستایی پیدا می‌کنم که این خلأ رو پر می‌کنن. اکثر اون دوست‌ها رو خیلی وقته ندیدم و خیلی کم ازشون می‌شنوم (‌Kudos به اون یه دونه دوستی که ۱۰ ساله هر روز یا هم حرف می‌زنیم با این که فقط ۵ سالشو هم‌زمان تو یه شهر بودیم) با این حال٬ من هیچ وقت آدم فوق سوشالی نبودم٬ خیلی دوستی‌هام به هم خوردن٬ خیلیا آروم آروم محو شدن چه به دلیل دوری فیزیکی و چه جدا شدن مسیر زندگی‌ها یا حتی طرز تفکر آدما. به هر حال تو این قطع رابطه‌ها من قطعا بی‌تقصیر نبودم و شاید در مواقعی تمام تقصیر بودم ولی خب همیشه drama نداشتن و آرامش رو به سوشالایز کردن و نگرانی واسه رابطه‌م با آدما ترجیح دادم. ولی همیشه از آدمای جدیدی که بخوان با هم حرف بزنیم یا آدمای قدیمی‌ای که بخوان همه‌چیو رو به حالت قبل برگردونیم استقبال می‌کنم.

 

!Transition 

 

پ.ن.۰ شاید باید زودتر می‌گفتم اینو ولی حوصله ندارم برگردم اول متن! ابن پست شامل چند تا موضوع بی ربط بود که با Transition از هم جدا شدن.

پ.ن.۱ زبان فارسی کلی کلمه‌ی غیرفارسی (معمولا عربی٬ گاهی فرانسه) داره. سخت نگیرید به این چیزا چون واسه من دیگه مهم نیست و تا وقتی منظور آدم برسه واقعا مهمه که چه کلمه‌ای به چه زبونی واسه‌ش استفاده شده؟

پ.ن.۲. نمی‌دونم که بعد از این هیچ‌وقت این‌جا برمی‌گردم یا نه.

 

خوش باشید چون مهم ترین چیزه و خب دنیا دو روزه.

 

-آلاله

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۴/۱۰
آلاله ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی